تبلیغات

آرشیو

ورود کاربران

عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 8
    کل نظرات کل نظرات : 0
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 2
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 7
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 2
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 1
    آي پي امروز آي پي امروز : 5
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 1
    بازدید هفته بازدید هفته : 20
    بازدید ماه بازدید ماه : 9
    بازدید سال بازدید سال : 660
    بازدید کلی بازدید کلی : 2,771

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.224.39.32
    مرورگر مرورگر : Safari 5.1
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز : پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403

کتاب داستان ماجراهای منو لاک پشت کوچولو

کتاب داستان ماجراهای منو لاک پشت کوچولو

دیروز وقتی مامان وارد اتاقم شد ، با تعجّب "چرا کف اتاقت خیس است ؟ " پرسید :  من واقعاً نمی دانستم چه جوابی به مامان بدهم . کمی با خودم فکر کردم و گفتم : » من نمی دانم . «  چند دقیقه بعد مامان مرا صدا زد و سطلی را که داخل وان حمّام پنهان کرده بودم به من نشان داد و " این سطل چیست و این جا چه کار می کند ؟" پرسید :  من این بار هم به مامان نگاه کردم و گفتم : » نمی دانم .« بعد مامان الک پشت کوچولویی را از داخل وان بیرون آورد و با ناراحتی پرسید : »پس این الک پشت از کجا آمده و این جا چه کار می کند ؟ «  من خیلی نگران شده بودم و این بار هم در جواب مامان گفتم : » نمی دانم. «  مامان با ناراحتی گفت : » سطل و الک پشت خودشان که نمی توانند داخل وان آمده باشند . «  دیروز صبح من این الک پشت را در باغچه پیدا کرده بودم . آن را دریک سطل آب گذاشته و به اتاقم بردم . امّا حواسم نبود و کمی از آب سطل روی زمین ریخت . من فکر می کردم مامان از این که الک پشت را در وان گذاشته بودم ، ناراحت شده است . اصالً دوست نداشتم مامان از دستم ناراحت باشد .  برای همین پیش مامان رفتم و گفتم : »مامان ببخشید ، من الک پشت را در وان حمام گذاشته بودم . قول می دهم بعد از این دیگر چنین کاری نکنم . «  امّا مامان گفت از دیدن الک پشت در وان حمّام خیلی ناراحت نشده و بیشتر به خاطر این که من حقیقت را به او نگفتم ، ناراحت شده است . « مامان با مهربانی معذرت خواهی من را پذیرفت و بعد یک تشت بزرگ پر از آب آورد تا الک پشت کوچولو را در آن بگذارم و آب بازی کند .  دیشب قبل از خواب درباره ی دردسرهایی که به خاطر الک پشت کوچولو برایم درست شده بود خوب فکر کردم .  من به خودم قول دادم دفعه ی بعد ، اوّل از مامان اجازه بگیرم و همیشه حقیقت را بگویم . 


تاریخ ارسال پست: چهارشنبه 17 مهر 1398 ساعت: 20:38

بخش نظرات این مطلب


کد امنیتی رفرش